جدول جو
جدول جو

معنی عمل خانه - جستجوی لغت در جدول جو

عمل خانه
(عَ مَ نَ / نِ)
دیوانخانه. (غیاث اللغات). جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه. و آن را در عرف هندوستان ’کچهری’ گویند. (آنندراج). رجوع به عمل شود:
عمل خانه دل به فرمان توست
زبان خود عمل دار دیوان توست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
عمل خانه
جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه
تصویری از عمل خانه
تصویر عمل خانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
حمام، گرمابه، غسالخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزب خانه
تصویر عزب خانه
خانه ای که چند مرد مجرد برای خوش گذرانی در آن به سر می برند، روسپی خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم خانه
تصویر غم خانه
خانۀ غم، جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد، غمکده، ماتمکده، کنایه از دنیا، کنایه از دل پرغم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم خانه
تصویر هم خانه
کسی که با دیگری در یک خانه زندگانی کند، هم آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خم خانه
تصویر خم خانه
خانه یا سردابی که خم های شراب را در آنجا می گذارند، جایی که شراب می اندازند، کنایه از میکده، میخانه، در تصوف عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ مَ مَ / مِ)
نامۀ اعمال. (آنندراج). شهادت نامه. (ناظم الاطباء). کارنامه. نامۀ عمل:
نعوذ باﷲ اگر روز حشر طی نکند
شفاعت تو عمل نامۀ اناث و ذکور.
عرفی (از آنندراج).
، اجاره نامه، حکم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ نَ / نِ)
حمام. (آنندراج) :
مغز عشقی که میشود در پوست
در عرق خانه محبت اوست.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ نَ / نِ)
محل عیش. خانه عیش و عشرت وخوشگذرانی. عشرتکده. عشرت گاه. عیشستان:
دنیا برای بیخبران عیش خانه ایست
مرغ حریص را گره دام دانه ایست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
فیل خانه. جایی که در آن پیلان را بندند. (آنندراج). جای نگهداری فیلان: گوسفند ازبیم آتش خود را در پیلخانه اوگند... آتش در نی افتاد و قوت گرفت و پیلخانه درگرفت. (سندبادنامه ص 82)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ نَ / نِ)
ساکنان خانه. اهل بیت: پیش از آنکه با اهل خانه سخنی گوید اهل او به مصلحتی در گنجینه درآمد. (انیس الطالبین ص 147).
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ نِ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. در 14 هزار گزی شمال باختر داران متصل به راه ماشین رو دامنه به بوئین واقع است. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، عدس و انگور است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی از قبیل قالی وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانه ای که مال و متاع در آن نهند. (آنندراج). بیت المال و خزانه و انبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ خَ)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرشاه به این محل کوچانده شده اند. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان قالیبافی. این دهستان از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده است و 10598 تن تقریبی نفوس دارد. قراء مهم آن دهکده سهل آباد و مختاران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ نَ / نِ)
خانه ای که در آن کاه انبار کنند. (بهار عجم) (آنندراج) ، کنایه از دنیا و عالم کون و فساد است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ نَ / نِ)
جهان نیستی. عالم قبل از وجود، عالم بعد از وجود:
خلوت خود ساز عدم خانه را
بازگذار این ده ویرانه را.
نظامی.
هستی او تا به عدم خانه بود
نقش وجود از همه بیگانه بود.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نِ)
کندوی زنبور. لانۀ زنبور عسل:
آنکه از نحل خانه گیرد شهد
بزند نحلش ارچه نگزاید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لِ نَ / نِ)
مکتب و مدرسه. (آنندراج). جای درس و تحصیل و مدرسه. (ناظم الاطباء) :
معلم خانه چشمش چه رسم آورد در عالم
که طمع افتاد موران را سلیمان رافریبیدن.
(کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 435)
لغت نامه دهخدا
(عَزَ نَ / نِ)
جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین). خانه نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه پسران مجرد. خانه بی اغیار عزبی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
با ثنای تو عقد بسته بهم
در عزب خانه عیسی مریم.
سنائی.
نفس نباتی ار به عزب خانه بازشد
عیبش مکن که مادر بستان سترون است.
انوری.
باد ازو ناردانه کرده جدا
چون عزب خانه های زنبور است.
؟ (از تاج المآثر).
برسم جوانان نوخاسته
عزب خانه و خلوت آراسته.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از علفخانه
تصویر علفخانه
خانه ای که درآن علف یا کاه انبار کنند، عالم کون و فساد دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
کبت خانه کندو لانه زنبورعسل کندوی زنبور: آنکه ازنحل خانه گیردشهد بزندنحلش ارچه نگزاید. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملا خانه
تصویر ملا خانه
دبستان آموز گاه آموز کد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلم خانه
تصویر معلم خانه
دبستان مدرسه مکتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال خانه
تصویر مال خانه
خانه ای که مال و متاع در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف خانه
تصویر علف خانه
کاه انبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزا خانه
تصویر عزا خانه
جایی که در آن مراسم عزا بر پا دارند ماتم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
جائی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع و یا نا مشروع مبادرت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صال خانه
تصویر صال خانه
کشتار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم خانه
تصویر غم خانه
سوکخانه اندوهکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
((~. نِ))
حمام، مستراح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزب خانه
تصویر عزب خانه
((~. نِ))
خانه ای که چند مرد مجرد در آن زندگی می کنند، جایی که مردها با زن ها رابطه نامشروع برقرار می کنند
فرهنگ فارسی معین
طبقه ی دوم خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه سبی زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی
مکتب خانه
فرهنگ گویش مازندرانی